qap man

ساخت وبلاگ
توسط یه ادم غرق شده که خدا نجاتش داد | سه شنبه دهم خرداد ۱۴۰۱ | ۱۱:۲۱ ق.ظ سلامخب ما رفتیم شیراز بنوعی اولین مسافرت دونفره امون با ماشین خودمون بود وخدایش توسفر همسر همه جوره هوام روداشت وسفرخوبی بود بنده خدا همه تلاشش رو کرد که به من  خوش بگذرههرروز بیشترازقبل به عشق واقعی وپاک وشدید همسرم نسبت به خودم پی میبرم کاش خدا بهمون یه بچه میداد دیگه خوشبخترتین بودیم ومن ازاین زندگی لذت میبردم همش اشکم میاد همش غصه وحسرت دارم که چرا بچه ندارمازمسافرت اومدیم چون اینماه دارو ممصرف کرده بودم خیلی امیدوار بودم بعدکه اومدیم متوجه شدم یکی ازهمسیه ها که هنوز سه ال نشده ازدواج کرده اون حامله هست وچقد خوشحال بود ظاهرا خوشحال شدم بهش تبریک گفتم ولی اومدم خونه کلی گریه کردم زار زدمازش بدم اومد ازهمه زنهایی که خدا راحت بهشون بچه میده بدم اومد واقعن یکی حق من نیست ؟ خدایا نمیدونم چرا اینهمه زجرم میدی الان میخوام بهم رحم کن ه اولاد سالمکلی باخدا دعوا کردم غرش زدم ولی چه فایده میدونم خدا بهم میخنده کاش میشدرفت بچه رو خرید کاش میشد خودمون بریم بچه بخریم وبزرگ کنیم اینهمه انتظار ومسخره بازی نبوداینماه چندورزعقب افتاد تمام حالات بارداری رو اشتم خوشحال شدم خودم رومادرتصور میکردم چقدر خوشحال بودم تمام اپلکیشن هایی بارداری که داشتم همه رو تنظیم کردم رو بارداریولی دیروز پری اومد ومن خون گریه کردم مثل همیشهدیروزعصر رفتم دکتر بازازمایش  وداروفرداباید برم ازمایش بدم خدابخیر بگذره اینقدراین چندمدت غصه خوردم وحرص خوردم که حد ندارهخدایا میدونم تواین مملکت هیجی به ه qap man...
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 7 مهر 1401 ساعت: 21:19

توسط یه ادم غرق شده که خدا نجاتش داد | چهارشنبه دوم شهریور ۱۴۰۱ | ۱۲:۵۲ ب.ظ سلامخیلی وقته ننوشتم اینقدر کار وگرفتاری پیش اومده که راستش حس نوشتن نداشتم کلا وبلاگ یادم رفته بود البته هرزگاهی می اومدم وبلاگها رو میخوندمبگم که خردادماه رفتم دکترزنان روزای تخمک گذاری بدن رفتم سونو وازمایش دکتراب پاکی رودستم ریخت گفت اصلا تخمک فعال نداری ذخیره تخمدانت هم صفر هست تخمک هات مشکل دارند خدامیدونه چه گریه ها کردم ضجحه ها زدم خون گریه کردم گفتن چاره تخمک اهدایی هست اونم با وجود وضعیت من معلوم نیست بشه یانهدیگه بعداز6سال مادرشوهر دعوت کرد برم خونه اشون که باهمسر رفتم با قطار رفتیم مادرشوهر زمینگیرشده بود زبونش هنوز تند تیز بودالبته احترام منوخیلی داشت ولی دلم براش خیلی سخوت کنترل دسشویش رو نداشت لگن زیرش میذاشتن البته خودش هم تنبلی میکرد خودش حرکت نمیکرد تموم مدت دوهفته ای که اونجا بودیم همسر وپدرش تروخشکش میکردن من فقد ظرف میشتم وغذا درست میکردمدکتر رفتم یکی بهم گفت ذخیره تخمدان ملاک نیست وخلاص تحت نظر یه دکتر رفتم برنامه غذایی و دارو بهم داده که راستش عمل کردن به برنامه غذایی برام سخته .متاسفانه باوجود نخوردن ها کاهش وزنی نداشتم و دوهفته دیگه باید برم ازمایش بدم که ببینم چطور شدهازالان استرسش رو دارم خدایا بهم رحم کناواخر مهر تصمیم داریم با ماشین خودمون برای دومین بار بریم تهران و قراره همسر با مادرپدرش حرف بزنه امکان داره سال دیگه انتقالی بگیریم برای رفتن به تهران چون اوناتنها هستن وبیمار وباهیج نوع پرستاری هم کنار نمیان خودم دلم نمیخواد بریم تهران qap man...
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 7 مهر 1401 ساعت: 21:19